چشمامو بستم از کنارش رد شدم

به شدت از درون احساس پوچی می کنم. اعتماد به نفسم فرو پاشیده. احساس تنهایی و بی کفایتی می کنم. رفتم دکتر و  قرصمو عوض کردم، خستگیم کمتر شده اما خوابم داره بهم میریزه و در کنار اون اضطراب که همراه همیشگی منه. انتخاب واحد کردم و در کمال تعجب 16 واحد برداشتم. از نظر عاطفی احساس چند گانه ای دارم و میدونم که هرچی هست آرامشم رو مختل کرده. احساس می کنم هیچ کسی کنارم نیست و تک و تنها ایستادم مقابل سختی های روزگار. اصلا نمیتونم مسئولیت های زندگی رو به دوش بکشم و در بدیهی ترین کار ها لنگ میزنم.
حس می کنم توی دنیا هیچ کس منو دوست نداره و خیلی از حسای دیگه که حتی اینجا نمیتونم بیانشون کنم. اون منی که اینجا هست هیچ وقت هیچ کدوم از نزدیکانم ندیدن، در واقع اون منی که اینجا هست بی نقابه و یه منه واقعیه از خودم، چیزی که تقریبا هیچ کس ندیده.
حافظم رو به زواله و اضطراب آرومم نمیذاره.. روی زندگی و درسم تمرکز ندارم و حس و حال بد به جای خودش. امیدوارم با این قرص جدید بهم نریزم و حالم بهتر بشه، چیزی که حداقل امروز به عنوان روز اول مصرفش حس نکردم.